دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳ |۲ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 4, 2024
مسعود معینی‌پور

اگر علوم انسانی اسلامی یا جریان تحول در علوم انسانی نقطه اشتراک تمام این ساختارهای علمی و ساختارهای کنش‌گری را پیدا کند و بر سر آن محورها و مسائل آن اصرار ورزیده و به مسأله‌پردازی توجه ویژه داشته باشد، بخش عمده‌ای از مسائل و معضلات جمهوری اسلامی حل خواهد شد.

به گزارش خبرگزاری حوزه، دکتر مسعود معینی‌پور معاون فضای مجازی، هنر و رسانه دفتر تبلیغات اسلامی در دومین نشست از سلسله‌ نشست‌های بازخوانی «ایده‌های وحدت حوزه‌ و دانشگاه، دانشگاه اسلامی و علوم انسانی اسلامی» که به همت میز اسلامی‌سازی علوم انسانی و با همکاری دانشکدگان فارابی دانشگاه تهران و دانشگاه باقرالعلوم(ع) برگزار شد، به توضیح درباره «علوم انسانی مبتنی بر زیست‌بوم جمهوری اسلامی» پرداخت.

متن پیش رو گزیده‌ای از سخنانوی در این نشست است:

غلبه نگاه سلبی در حوزه تحول علوم انسانی و بی‌توجهی به مسائل اجتماعی و سیاسی

نهاد علم در چهار دهه گذشته تنها کنش‌های سلبی در نسبت با نظام اجتماعی و سیاسی جهانی در جهان اسلام داشته است. و این واکنش و نگاه سلبی در نظام کشف مسائل اجتماعی و مسئله‌پردازی‌هایی که باید برای نظام اجتماعی شکل بگیرد کاملاً اثرگذار، قابل مشاهده و آَشکار است. هر جامعه‌ای در فرآیند تحقق و رفع نیازهای اساسی خود، نیاز به چند نهاد و محور اصلی دارد تا ساختارهای زندگی اجتماعی و سیاسی در جامعه به‌وجود آید. به نظر می‌رسد دستِ‌کم چند نهاد اصلی به‌مثابه وجه مشترک جوامع مختلف وجود دارد. نهاد دین و مذهب، نهاد علم، نهاد هنر، نهاد خانواده و نهاد دولت. به طور طبیعی زمانی که از مسئله‌یابی و مسئله‌پردازی سخن به میان می‌آید، باید نسبت به رویکرد سلبی تعیین تکلیف و از آن عبور کرد. هر نظام سیاسی که به‌وجود می‌آید پس از دوره تثبیت و پرداختن به توسعه مرزهای گفتمانی و هویتی خود، نیازمند این است که بتواند با رویکرد ایجابی مسائل اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و... را مورد توجه قرار دهد و از آن سخن به میان آورد. و این همان نقطه‌ای است که مسئله‌یابی و مسئله‌پردازی ایجابی تکوین می‌یابد و حالت تفصیلی‌تر به خود می‌گیرد.

مسئله‌یابی و مسئله‌سازی دو کارویژه اصلی نهاد علم

نهاد علم موظف است تا این مسئله‌ها را بشناسد و متناسب با چارچوب فکری و نظری و نظام فکری کلانی که وجود دارد پاسخ به این مسئله‌ها را ارائه کند. یعنی علاوه بر درک مسئله‌های جدی اجتماعی، باید جایی را برای تولید مسئله‌های اجتماعی، نظام اجتماعی، توده‌های مردم، گروه‌های مرجع و دیگر ابعاد تمدنی که دارد به وجود بیاورد. در واقع ما در این دو حوزه دچار ضعف هستیم. آن وقت تعجب می‌کنیم چرا بخشی از مردم ما در برخی گروه‌های اجتماعی مختلف، درگیر پیروی و تقلید از نظام برساخته تمدن غرب هستند و الگوهای زندگی خود را از آنجا می‌گیرند. در حالی که به نظر می‌رسد تعجب بیجایی است؛ چراکه نهاد علم به عنوان متولی مسائل اجتماعی و سیاسی، تولید نو به نو و پردامنه و توسعه یافته‌ای در این زمینه ندارد و طبیعتاً پاسخی هم برای حل آن ندارد.

مهم‌ترین ضعفی که مباحث علوم انسانی اسلامی مطرح شده در دهه‌های گذشته دارد این است که از ایجاد یک سنت فکری جاری در نظام علم عاجز بوده است ـ چه در حوزه و چه در دانشگاه ـ و نتوانسته‌ است روندهای تولید علم و روندهای توسعه و همچنین درگیری نظام اندیشگانی را با محوریت مسائل، در درون نهاد علم ایجاد کند. به همین دلیل در افق سلبی مباحث باقی مانده است.

بیگانگی جریان تحول علوم انسانی از روند تحولات سیاسی و اجتماعی

جریان تحول در علوم انسانی و یا جریان علوم انسانی اسلامی، نتوانسته است هیچ کنش جمعی را در فضای توده‌های اجتماعی ایجاد کند. در تجربه‌ی دنیای مدرن و حضور نهاد علم و ارتباطی که با جریان توده مردم در کشورهای دیگر وجود دارد، می‌بینیم آنقدر قدرتمند مسئله‌های جاری زندگی مردم درک می‌شود و توان تبدیل جریان علم و مسئله‌های علمی به مسئله‌های انضمامی زندگی مردم وجود دارد که خود به خود در اعتبار بخشی، همراهی و در مشارکت با تحول جریان علم، یک کنش جمعی شکل می‌گیرد. اما متأسفانه درایران هیچ ساز و کاری برای این فرآیند تحول دیده نشده است. یعنی یک نگاه همدلانه و وفاق نخبگانی و بعد اجتماعی برای این نکته ایجاد نشده است و باز متأسفانه تنها در افق نگاه مدیریتی باقی مانده است.

وحدت حوزه و دانشگاه به مثابه ایده‌ای تعارفی و شعاری

حتی با ایده‌ای که درباره وحدت حوزه و دانشگاه مطرح شده است، می‌بینیم این چالش جدی و گسست جدی بین دو ساختار معتبر نهاد علمی در کشور، همچنان برطرف نشده است و همچنان با نگاه‌های شعارزده و به دور از وضعیت انضمامی این ایده تکرار می‌شود. تجربه‌ی اتحاد بین جریان حوزه‌های علمیه و دانشگاه در طول سال‌های گذشته موالید متعدد و زایش‌های متعددی داشته است. موسسات و دانشگاه‌های متفاوت، تغییر سرفصل‌های علمی و سرفصل‌های درسی که از پیامدهای ایده وحدت حوزه و دانشگاه بوده است و لکن هرچه می‌نگریم در فضای بیرونی، فاصله و گسست میان حوزه و دانشگاه عمق بیشتری پیدا کرده است. شاید یکی از دلایل اصلی آن عدم طرح مسأله مشترک میان حوزه‌ علمیه و دانشگاه باشد.

وحدت حوزه و دانشگاه و علوم انسانی مبتنی بر فرهنگ و زیست‌بوم جمهوری اسلامی

اگر علوم انسانی اسلامی یا جریان تحول در علوم انسانی نقطه اشتراک تمام این ساختارهای علمی و ساختارهای کنش‌گری را پیدا کند و بر سر آن محورها و مسائل آن اصرار ورزیده و به مسأله‌پردازی توجه ویژه داشته باشد، بخش عمده‌ای از مسائل و معضلات جمهوری اسلامی حل خواهد شد. می‌خواهم این عبارت را استفاده کنم و از همه نخبگان و افراد صاحب فکر و ایده دعوت به گفتگو کنم که ما علاوه بر نیم‌نگاه کلانی که به حوزه تحول علوم انسانی، ایده علوم انسانی اسلامی و یا اسلامی‌سازی علوم داریم، باید توجه جدی و همه تلاشمان را معطوف به تولید علوم انسانی جمهوری اسلامی کرده و مسائل جمهوری اسلامی را پاسخ بگوییم.

فرهنگ مدرن برای ورود به جهان اسلام و ابعاد مختلف زندگی اجتماعی انسان، ابتدا نهاد علم خود را تحت عنوان ایده جریان روشنفکری صورت‌بندی کرد. همچنین به ساختارهای علمی، فرهنگی، اقتصادی و سیاست‌گذاری فکر کرد و برای آن به صورت خاص برنامه‌ریزی کرد و مدعی بود تا وجه جمعی بین سنت باستانی ایرانی و جریان مدرن ایجاد نماید تا زندگی مدرن در ایران مستقر شود. چراکه مدرنیته در آن دوره بسیار حرکت جدی داشت و در حال توسعه بود. و حتی در نظام دانشگاهی و نخبگانی ایران هر دو جریان چپ و راست، دارای کرسی‌های جدی بودند که تلاش زیادی برای تصاحب فرهنگ عمومی نیز داشتند. نهاد حوزه و دانشگاه نیز برای دستیابی به هدف خود، یعنی تصاحب جامعه نخبگانی و انتشار آن به فرهنگ عمومی، با یکدیگر به نزاع پرداختند که جریان حوزه با زیرساخت‌های فرهنگی که در بدنه فرهنگ عمومی داشت، توانست مسأله را به خوبی تشخیص دهد و از آن بهره‌بری نماید.

فقدان ساز و کار میزان سنجش اثربخشی ایده‌ تحول علوم انسانی در نسبت با مسئله‌های انضمامی

در بحث مسئله‌یابی، مسئله‌سازی و مسئله‌پردازی باید به غلبه مفهوم کارآمدی و کارکردی، به جای اثربخشی توجه ویژه در کنش‌گری علمی ایران داشت. در کنش‌گری علمی در ایران، به جای اثربخشی به کارکردگرایی و کارآمدی مفرط دچار شده‌ایم و به نوعی فربه‌گی در حوزه کارآمدی دچار گشته‌ایم. به همین دلیل است که تولیدات علمی متعدد و متفاوتی خصوصا در حوزه علوم انسانی وجود دارد که هیچ شاخصی برای سنجش میزان اثربخشی آنها بر روند تحولات اجتماعی و حل معضلات سیاسی و اجتماعی وجود ندارد.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha